نیایشنیایش، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

تک فرشته ما

معجزه

با سلام به همه دوستهای مهربونم نیایشم عزیز دل مامان الهی فدات بشم که دیگه دختر بزرگی شدی و میشه که با حرف زدن قانعت کنم که چیزی که تو می خوای خوبه یا بده؟؟؟ هفته پیش جمعه عصر با مامان جون رفتم استخر و تو هم پیش بابایی بودی. وقتی برگشتم مثل همیشه اومدی بغلم و بوسم کردی و با قیافه خجالتی گفتی مامان:شیر وقتی من می خواستم بهت شیر بدم یهو متوجه شدم که کمی از پرزهای حولم که قرمز بود چسبیده به سینم که تو با تعجب نگاه کردی و گفتی: مامان این چیه؟ منم از این فرصت مناسب استفاده کردم و قیافه ناراحت به خودم گرفتم و گفتم اوف شده می بینی. تو دیگه بزرگ شدی و نباید شیر مامانی را بخوری برای همین خدا اینطوری شیر مامان را اوف کرده. اولش ز...
31 مرداد 1392

هتل سنتی لاله

با سلام به همه دوستهای مهربونم دوست های نازنینم پنجشنبه هفته پیش که میشد شب عید فطر ما به همراه خانواده بابایی رفتیم هتل سنتی لاله که خیلی جای قشنگی بود. تولد عمه وحیده جون ٧ مرداد هست ولی به خاطر اینکه اینجا نبود ما تصمیم گرفتیم اونشب براش تولد بگیریم که سوپرایزش کنیم. این بود که رفتیم هتل لاله تا هم حال و هوایی عوض کنیم و هم جشن تولد کوچیکی بگیریم.  عمه وحیده عزیزم تولدتون مبارک انشالله که صد سال با عمو حمید به خوبی و خوشی زندگی سرشار از شادی داشته باشین. به منم که حسابی خوش گذشت. چون خودتون خوب می دونید هرجا که خبری از آب باشه ما بچه ها کلی حال می کنیم. تازه بادکنک هم داشتم که مینداختم تو آب. ای...
24 مرداد 1392

تعمیرکاری کولر

با سلام به همه دوستهای مهربونم   دوست های عزیزم عیدتون مبارک ... شنبه که عید بود و بابایی هم خونه بود ما به خاطر گرمی هوا جایی نرفتیم. ولی توی خونه هم انگار نه انگار که کولری هست؟؟؟ از بس که هوا گرم بود و آب هم کم که به کولرها آب نمی رسید برای همین بابایی داشت می رفت پشت بام تا کولرها را تمیز کنه که منم چسبیدم بهش و گفتم که می خوام باهاش برم. این بود که دوتایی رفتیم تا کولر تمیز کنیم ولی من تا دلم خواست آب بازی کردم. ذوقی کرده بودم که بابایی شیلنگ آب را داده بود دستم. حالا با هم دیگه عکسارو نگاه کنیم ...   ...
22 مرداد 1392

نیایش در شب قدر

با سلام به همه دوستهای مهربونم مامانی دوست های عزیزم(خاله جون ها) نماز و روزه هاتون قبول درگاه احدیت. انشالله که هر کسی با هر نیتی در این شب های قدر راز و نیازی با خداوند کرده برآورده بشه و چشم هیشکی خیس و دل کسی شکسته نشه. آمین....                                            بله بچه ها بهتون بگم از اینکه منم در شب بیست و یکم رمضان نیت داشتم که همراه مامانی و بابایی نماز و دعا خونده باشم. مامانی و بابایی به خاطر ...
13 مرداد 1392

پایان 23 ماهگی و ورود به 24 ماهگی

با سلام به همه دوستهای مهربونم دوستهای گلم امروز که ششم مرداد ماه هستش من بیست و سه ماهگی ام را تمام می کنم و وارد بیست و چهار ماهگی میشم. ولی نمی دونم چرا روز شمار وبلاگم دو روز عقب تر هست. یعنی انشالله فقط یک ماه دیگه مونده تا تولد دو سالگیم. هورااااااااااااا  هورااااااااااااااا                              براتون از لغت نامه ای که خودم در آوردم می نویسم. یعنی چطور کلمات را تکرار می کنم با هر مدلی که خودم راحتم و دوست دارم.... بابا وحید: ودید     &...
6 مرداد 1392
1